![]() حضرت علی(ع)، ضمن چند روایت گونههای متعددی از فتنههای آخرالزمانی را بیان نموده اند و همانطور که خواهیم دید، چهارمین یا پنجمین آنان را بدترین آنها خواندهاند: چهار فتنه رخ خواهد داد؛ در اولی خونریزی مباح میشود؛ در دومی خونریزی و غارت اموال؛ در سومی خونریزی، غارت اموال و تجاوز به نوامیس؛ چهارمی که حتی اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشی دچار آن فتنه خواهی شد. حضرت علی(ع) از آغازین ایام حیات، در محضر رسول خدا(ص) بود و از دریای علم ایشان خوشه برمیچید. به تصریح آن امام همام، نبی خاتم(ص) در لحظات آخرین زندگی پرخیر خویش، هزار دروازة علم را برای ایشان گشودند که از هریک از آنها هزار در دیگر گشوده شد.1 بنابر شرایطی که حضرت علی(ع) در آن میزیستند بیش از دیگر اهل بیت(ع) به تصویر و ترسیم آینده، گاه نزدیک و گاه دور پرداختند. از مشهورترین پیشگوییهای ایشان که به سرعت، راستی آن بر مخاطبان عیان شد، ماجرای جنگ نهروان با خوارج بود که فرمودند: «از شما کمتر از ده تن کشته خواهد شد و از ایشان کمتر از ده تن زنده خواهند ماند».2 این عبارت پیش از آغاز نبرد بیان شد و اندکی پس از خاتمة نبرد، شمارش شهدای سپاه و فراریان خوارج، حاضران را متحیر نمود. گاه نیز در روایات علوی صحبت از آیندة نه چندان دور است؛ برای نمونه از این دست میتوان به پیشگویی امیرمؤمنان(ع) دربارة حملة مغول به سرزمینهای اسلامی یاد کرد3 که با استناد به همین روایت و با درایت و حزم خواجه نصیرالدین طوسی، جامعة شیعیان کمترین آسیب را در این فتنه متحمل شد. یکی از پیشگوییهایی که در لابهلای بیانات امیرمؤمنان، امام علی(ع) مطالب ارزنده و قابل توجهی دربارة آن میتوان یافت، مسئلة فتنههای آخرالزمانی است. دربارة موضوع فتنههای آخرالزمان، روایات متعددی از معصومان(ع) نقل شده که در اینجا تنها به مرور روایات علوی اکتفا میکنیم و انشاءالله در فرصتی دیگر، باید به تفصیل دربارة آن سخن گفته شود.
در قرآن کریم، این واژه علاوه بر این معنا،7 برای بستن راه و بازگرداندن از مسیر حق،8 شرک و کفر،9 افتادن در معاصی و نفاق،10 اشتباه گرفتن و تشخیص ندادن حق از باطل،11 گمراهی،12 کشتار و اسارت،13 تفرقه و اختلاف میان مردم14 و... به کار رفته است.
ـ چهار فتنه رخ خواهد داد؛ در اولی خونریزی مباح میشود؛ در دومی خونریزی و غارت اموال؛ در سومی خونریزی، غارت اموال و تجاوز به نوامیس؛ چهارمی که حتی اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشی دچار آن فتنه خواهی شد.15 ـ خداوند در این امت، پنج فتنه قرار داده است: ابتدا فتنة عمومی، سپس فتنة خواص، پس از آن فتنة سیاه تاریک که مردم در آن بسان چارپایان میشوند، سپس هدنه(صلح میان مسلمانان و کفار در پی جنگ و کشتار) و درنهایت دعوت کنندگان ضلالت و گمراهی میآیند. در آن روز اگر برای خداوند جانشینی ماند درخدمتش باش.16 و در جایی دیگر حضرتش حیوانسانی مردم را ناشی از فتنة کور، پیچیده و گنگ پنجم خواندهاند.17 ـ همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروی از هوای نفس و آرزوی طولانی. اما پیروی از هوای نفس، از حق باز میدارد و آرزوی دراز، آخرت را در طاق نسیان مینهد. همانا دنیا، پشتکنان میرود و آخرت، کوچ کرده و به سوی ما میآید، و هر کدام را فرزندانی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ چه، امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست. همانا فتنهها و آشوبها از هواپرستی آغاز میشود. در آنها، [به وسیلة] فرمانهای خود پرداخته با خدا مخالفت میشود و مردانی در عهدهدار شدن آنها، به جای مردانی دیگر مینشینند. اگر حقّ خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمیخورد، و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندی پوشیده نمیماند، لیکن مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته شده و با هم آمیخته گردیده است. اینجاست که شیطان بر دوستداران خود چیره میگردد، و کسانی رهایی مییابند که از طرف خداوند عاقبت نیکی برای آنها رقم خورده باشد. همانا من از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: چگونه خواهید بود زمانی که فتنهای شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر رسند که هستند [سن و سالشان بیشتر به نظر میرسد]، و جوانان به پیری رسند. مردم به کژراهه میروند و آن (انحراف) را مانند سنّت خویش میگزینند و هرگاه بخشی از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته میشود سنّت دگرگون شده است. این در نظر مردم کاری زشت آید و در پی آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد، چنانکه آتش، هیزم را میکوبد و آسیاب طعمة خود را. آنها دین میآموزند اما نه برای خدا، و دانش میجویند امّا نه برای عمل؛ و به وسیلة کار آخرت، دنیا را میطلبند.18
حضرت امیر(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمودند: برای امتم بیش از هر چیز از گمراهی پس از معرفت، فتنههای گمراه کننده و شهوت، شکم و فرج بیمناکم.19 از همه مهمتر اینکه فتنة فراگیری در میان تمام مسلمانان رخ میدهد که تا زمان ظهور ادامه مییابد: از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که فرمود: جبرئیل به نزدم آمد و گفت: یا محمد، به زودی در امّتت فتنه بهپا خواهد شد. پرسیدم: چگونه از آن میتوان خارج شد؟ گفت: در کتاب خدا، خبر پیشینیان و آنها که پس از شما میآیند و حکم (آنچه) مابین شما (رخ میدهد) آمده است. [آن] فاصل میان حق و باطل است و هزل نیست. هر ستمکاری که بدان عمل نکند خداوند او را درهم میشکند و هر کس جز در آن به دنبال هدایت باشد خداوند گمراهش خواهد ساخت. ریسمان محکم الهی، ذکر حکیم و صراط مستقیم است.20 قسم به آنکه جان علی در دست اوست این امت به هفتادوسه فرقه تقسیم میشوند که همة آنها در آتشند به جز این فرقه: «و ممّن خلقنا أمّةٌ یهدون بالحقّ و به یعدلون؛ و از میان کسانی که آفریدهایم، گروهی هستند کعبه حقّ هدایت میکنند و به حق داوری مینمایند».21 اینهایند که نجات مییابند.22 در دیگر روایات، حضرت امیر(ع)، دستة نجاتیابنده را خود، شیعیانشان23 و تمام پیروانشان24 معرفی نمودهاند: رسول خدا(ص) به من فرمود: «شبی که مرا به آسمانها بردند، قصرهایی دیدم که از یاقوت سرخ، زبرجد سبز، درّ و مرجان و طلای خالص بود، کاهگل آنها از مشک خوشبو، خاکش از زعفران، و دارای میوه، نخل خرما و انار، حوریه، زنهای زیبا و نهرهای شیر و عسل که بر روی درّ و جواهر میگذشت ـ در کنار آن دو نهر، خیمهها و غرفههایی بنا شده، بودند و در آنها خدمتکارها و پسرانی بودند، و فرشهایش از استبرق، سندس و حریر بود و طنابهایی در آنها بود. گفتم: ای حبیب من جبرئیل، این قصرها از آن کیست، و قصة آنها چیست؟ جبرئیل گفت: این قصرها و آنچه در آن است و چندین برابر آن مخصوص شیعیان برادرت و جانشین تو پس از تو بر امّت، علی است. ایشان را در آخر الزمان به نامی که دیگران را آزار دهد، بخوانند. آنها را رافضه (واگذارندگان) خوانند، در صورتی که این نام برای آنان زینت است، زیرا ایشان باطل را واگذارده و به حق چنگ زدهاند، و سواد اعظم اینانند. اینها مخصوص شیعیان فرزندت حسن، پس از او، برای شیعیان برادرش حسین، پس از او، برای شیعیان فرزندش علی بن الحسین، بعد از او، برای شیعیان فرزندش محمد بن علی، پس از او، مخصوص شیعیان فرزندش جعفر بن محمد، پس از او، برای شیعیان فرزندش موسی بن جعفر، پس از او برای شیعیان فرزندش علی بن موسی، بعد از او، برای شیعیان فرزندش محمد بن علی بعد از او؛ و برای شیعیان فرزندش علی بن محمد، پس از او برای شیعیانش فرزندش حسن بن علی پس از او، و برای شیعیان فرزندش محمدِ مهدی پس از اوست. ای محمد اینان امامان پس از تو، نشانههای هدایت و چراغهای روشن در تاریکیها هستند. شیعیانشان ـ تمامی ـ فرزندان تو هستند، و دوستداران آنها پیروان حق و دوستان خدا و رسولند، که باطل را واگذارده و از آن دوری کردهاند، و آهنگ حق نموده و از آن پیروی کردهاند، آنها را در زمان زندگیشان دوست داشته و پس از مرگشان زیارت کنند. در صدد یاری آنهایند و به دوستی آنها اعتماد کنند. رحمت خدا بر ایشان باد زیرا او آمرزنده و مهربان است».25 در برخی روایات دیگر از ایشان آمده که دوازده یا سیزده فرقه از فرق اسلامی به ایشان محبت میورزند و ولایتشان را قبول دارند.26 شدت این فتنه را از آنجا میتوان دریافت که ایشان میفرمایند: اگر کسی را با ده طناب در جبهه حق بسته باشند، باز او را به باطل میکشانند و به عکس.27 سختی این فتنهها برای مؤمنان نیز از این روایت قابل درک است که ایشان از رسول خدا(ص) نقل نمودند که فرمود: زمانی بر مردم میآید که دل مؤمن در نهادش آب میشود، همانطور که سُرب در آتش آب میشود، و سبب آن نیست مگر اینکه فتنهها و بدعتهایی را که در دین آنها ظاهر گشته مشاهده میکنند و توانایی تغییر و بر طرف ساختن آنها را ندارند.28 در جای دیگر از حضرتش نقل شده که مؤمنان آخرالزمان از کنیزان پست تر شمرده خواهند شد.29
«از فتنههای آخرالزمان کراهت نداشته باشید که منافقان را نابود میکند».30 در ضمن وصایای رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) آمده است: ای علی، شگفتآورترین مردم از نظر ایمان و بزرگترین آنان از نظر یقین مردمانی هستند که در آخرالزمان پیامبری ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سیاهی و سفیدی کتاب ایمان آوردهاند.31 امام صادق(ع) فرمود: «پس از آنکه عثمان کشته و با امیر المؤمنین(ع) بیعت شد، آن حضرت بر فراز منبر تشریف برد، خطبهای خواند و در آن فرمود: «هان که گرفتاری شما به گرفتاری همان روز که خداوند پیغمبرش را برانگیخت بازگشت نموده است. سوگند به آنکه او را به حق برانگیخت، حتماً باید گرفتار وسوسه شوید و غربال گردید تا آنکه زیرورو شوید و بالا و پایین گردید. حتماً باید افرادی که کوتاه آمدهاند پیشی گیرند و آنانی که پیشی گرفتهاند کوتاه بیایند. به خدا قسم هیچ نشانهای را پنهان نکردهام و هیچ دروغی نگفتهام و مرا از این مقام و چنین روز آگاهی بود».32 یکی از برکات صبر در آخرالزمان این است که مؤمن را در ثواب تمام نیکیهای پیشینیانش شریک میسازد: وقتی در جنگ نهروان امیر المؤمنین(ع) خوارج را به قتل رسانید، مردی به خدمت حضرت رسید. حضرت به او فرمود: «قسم به خداوندی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، مردمی در اینجا با ما آمدهاند که هنوز خداوند پدران و نیاکان آنها را خلق نکرده است!» آن مرد عرض کرد: مردمی که هنوز خلق نشدهاند چگونه میتوانند با ما آمده باشند؟! فرمود: «آری، آنها مردمی هستند که در آخرالزمان میآیند و در این هدف که ما داریم آنها نیز شریکند و تسلیم ما، پس آنها در آن راه که ما گام برمیداریم شرکای حقیقی و واقعی ما هستند».33 مسلماً هر آزمونی که سخت تر باشد در عین آنکه بسیاری نمیتوانند در آن قبول شوند آن عده ای که توفیق و پیروزی مییابند تعدادی اندک و جایگاهی رفیع خواهند داشت.
راه رهایی از این فتنههای آخرالزمانی در بیانات امیرمؤمنان(ع) در دو قالب عمومی و فردی قابل دستهبندی است. راه عمومی همان تمسک به قرآن و اهلبیت(ع) است. راه فردی که به برخی از صحابه توصیه میشده ـ الزاماً شامل همگان نبوده ـ سکوت، قعود و... است. روایت مربوط به تمسک به قرآن را پیش از این مرور کردیم.34 دربارة تمسک به اهل بیت(ع)، روایات متعددی از امیرمؤمنان(ع) نقل شده که با توجه به جامعیت روایت ذیل و دربرداشتن راه تحقق آن، از بیان دیگر موارد خودداری و به نقل همین مورد اکتفا میکنیم.35 امیر مؤمنان(ع) در ضمن خطبهای بلند راههایی را برای رهایی از فتنهها و مصون ماندن از عذاب الهی که فرجام فرو افتادگان در آنهاست فراروی مؤمنان نهادند. در اینجا به مناسبت، به فرازهایی از این سخن گرانسنگ توجه میکنیم: من و رسول خدا(ص) بر لب حوض هستیم و خاندان ما با ما هستند پس هر کس ما را بخواهد باید گفتار ما را بگیرد و به کردار ما عمل کند زیرا ما خاندانی هستیم که شفاعت از آن ماست. برای دیدار ما در کنار حوض با هم رقابت کنید، چون ما دشمنان را از آن دور و دوستانمان را از آن سیراب میسازیم. هر کس از آن آب نوشد هرگز تشنه نشود، و حوض ما پر است و از دو آبریز بهشتی در او ریخته میشود؛ یکی «تسنیم» و دیگری «معین». در دو طرف این حوض، زعفران است. کسی را بر ما نمیگزیدند ولی اوست که از بندگانش هر که را بخواهد ویژه رحمتش کند، پس خدا را ستایش میکنم بدین نعمتها که مخصوص شما قرار داده و بر حلالزادگی شما، چون یاد ما خانواده، شفای هر درد، بیماری و وسوسة شکآور است، و البته دوستی ما خشنودی خداست، و هر کسی که راه ما را گیرد، فردا در «حظیر\ القدس» و «فردوس برین» با ماست، و منتظر امر ما همچون کسی است که در راه خدا به خونش غلتد، و هر که فریاد ما را بشنود ولی ما را یاری نکند خدا به رو بر سر دو سوراخ بینی او را در دوزخ سرنگون سازد. 1. استقامت و تقیّه در برابر دشمنان: ما درِ گشایش، چون مبعوث شوند و همه راهها بر مردم بسته شود، ماییم «باب حطّه» که در اسلام است هر کس در او آید نجات یابد و هر که از آن دور شود فرو افتد. خدا به ما آغاز کرد و به ما پایان داد و آنچه را بخواهد به ما میزداید و به ما پایدار سازد و به ما باران فرود آید، مبادا فریبنده شما را از خدا فریب دهد، اگر بدانید درماندن شما میان دشمنانتان و تحمّل اذیتها چه اجری دارید چشم شما روشن شود، و اگر مرا نیابید چیزهایی بینید که آرزوی مرگ کنید از ستم و دشمنی و خودبینی و سبکشمردن حق خدا و ترس، چون چنین شود همه به رشته خدا بچسبید و از هم جدا نشوید، و بر شما باد به صبر و نماز و تقیّه. 2. ثبات و دوری از رنگ به رنگ شدن: و بدانید که خداوند دشمن میدارد بندگان متلوّن و همه رنگ خود را، پس از حق و ولایت اهل حق دور نشوید چون هر کس دیگری را جای ما برگزیند نابود است و هر که پیرو آثار ما شود به ما پیوندد، و هر که از غیر راه ما رود غرق شود همانا برای دوستان ما فوجهایی از رحمت خداست و برای دشمنان ما فوجهایی از عذاب خدا، راه ما میانه است، و رشد و صلاح در برنامه ماست، بهشتیان به خانههای شیعیان ما چنان نگاه میکنند که ستاره درخشان را در آسمان میبینند. 3. پرهیز از دنیاگرایی: هر کس از ما پیروی کند گمراه نشود، و هر که منکر ما شود هدایت نگردد، و نجات نیابد آنکه بر زبان ما کمک دهد دشمن ما را و یاری نشود آنکه ما را وابگذارد. پس به طمعِ دنیای پوچ و بیارزشی که سرانجام از شما دور شود و شما نیز از آن زوال یابید از ما روی نگردانید، زیرا هر کس دنیا را بر ما ترجیح دهد افسوس فراوان دارد. خداوند متعال [از زبان این فرد] میفرماید: «ای وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حقّ خود ظلم و تفریط کردم».36 4. شناخت حقّ امامان معصوم(ع): چراغ راه مؤمن شناخت حق ماست، و بدترین کوری نابینایی فضیلت ماست که با ما بیجهت و بدون گناه به دشمنی برخاسته فقط به جرم اینکه ما او را به سوی حق و دوستی خواندیم و دیگران او را به سوی فتنه دعوت کردند، آنها را بر ما ترجیح داد. ما را پرچمی است که هر که در سایة آن درآید، او را جا دهد و هر که بسوی او پیش تازد پیروز است و هر که از آن واماند نابود، و هر که بدان چنگ زند نجات یابد، شمایید آبادگران زمین که (خداوند) شما را در آن جای داد تا ببیند چه میکنید، پس مراقب خدا باشید در آنچه از شما دیده میشود، بر شما باد به راه روشن بزرگتر، در آن بروید که دیگری جای شما را نگیرد. سپس حضرت این آیة قرآن را تلاوت فرمود: «به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید و به راه بهشتی که عرضش به قدر پهنای آسمان و زمین است و آن برای اهل ایمان به خدا و پیمبرانش مهیا گردیده».37 5. پیشه کردن تقوی: پس بدانید شما به بهشت نمیرسید مگر به تقوی، و هر که رها سازد پیروی از آنکه خدا فرمان اطاعت او را داده، برانگیخته شود برای او شیطانی که قرین و مونس او گردد. 6. عدم سازش با ستمکاران: شما را چه باشد که به دنیا تکیه کردید، و به ستم خشنودید، و فرو گذاشتید آنچه را که عزت و سعادت شما و نیروی علیه ستمگران در آنست، نه از خدایتان شرم دارید، و نه به حال خود فکر میکنید. شما در هر روز ظلم میشوید ولی از خواب بیدار نمیگردید، و سستی شما پایان نپذیرد، آیا نمیبینید دین شما کهنه میشود و شما سرگرم دنیایید، خدای بزرگ میفرماید: «و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست باشید و گر نه آتش کیفر آنان در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید یافت و هرگز کسی، یاری شما نخواهد کرد».38و39 روایاتی که مخاطبش افراد متوسطی است که در فتنهها احتمال لغزششان بیش از نجات به نظر میآید از این قرارند: 7. ذکر و یادآوری همیشگی: دانشمند آنکس است که ارزش خویش را بشناسد، در نادانی مرد همین بس که قدر خود را نشناسد و دشمنترین بندگان نزد خدا همانا بندهای است که خدا او را به خودش واگذارد، سرگردان و حیران از راه راست باشد و هدفش را نداند چیست و بدون راهنما راه را بپیماید. اگر به سوی کسب مال دنیا دعوت شود اجابت میکند اگر به سوی آخرت دعوت شود کاهلی میکند گویا عملی را که برای دنیا انجام میدهد بر او واجب است و آنچه برای آخرت انجام میدهد از او ساقط. اینها در زمانی است که در آن زمان کسی سالم نمیماند جز مؤمنی که دائم الذکر است و کم اذیت، که اگر حاضر باشد کسی او را نشناسد و اگر غایب باشد جستجویش نکنند. 8. عدم اشاعة گناه: اینان چراغهای هدایت و مشعلهای فروزان برای شبروان هستند و برای سخن چینی و فساد در گردش نیستند، نادان و سفیه نباشند که گناهان را انتشار دهند و اشاعه فاحشه کنند. خداوند درهای رحمتش را بروی اینان میگشاید و از ایشان عذاب سختش را برطرف میکند. ای مردم همانا روزگاری میآید که مردم فقط به اسم اسلام بینیاز باشند و از اسلام خبری نباشد آن چنان که ظرف تنها به آنچه که در آن ریخته میشود بینیاز باشد.40 به امید آنکه خداوند همة ما را از شرّ فتنههای آخرالزمان برهاند و از تمام ابتلائات این دوره سربلند بیرون آورد. انشاءالله محمود مطهرینیا ماهنامه موعود شماره 90 پی نوشتها: 1. شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص35. 2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبة 59. 3. علامه حلی، الفین، ترجمه وجدانی، ص 953. 4. علامه حلی، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین(ع)، ص 84. 5. تهذیب اللغة، ج 14، ص 296؛ مقاییس اللغة، ج 4، ص 472. 6. النهایة، ج3، ص410. 7. سورة عنکبوت (29)، آیة 2. 8. سورة مائده (5)، آیة 49. 9. سورة بقره(2)، آیة 193. 10. سورة حدید (57)، آیة 14. 11. سورة انفال (8)، آیة 73. 12. سورة مائده (5)، آیة 41. 13. سورة نسا (4)، آیة 101. 14. سورة توبه (9)، آیة 47. 15. السنن الوارده، ص35. 16. فتن ابن حماد، ص28. 17. همان، ص39. 18. روضه کافی، ص58. 19. السنن الوارده، ص37. 20. تفسیر عیاشی، ج1، ص3. 21. سورة اعراف (7)، آیة 181. 22. تفسیر عیاشی، ج2، ص43. 23. بحارالانوار، ج24، ص146. 24. الامالی، ص212. 25. الصراط المستقیم، ج2، ص153. 26. نهج السعاده، ج3، ص427 و ص430. 27. فتن ابن حماد، ص34. 28. امالی طوسی، ج2، ص132؛ وسائل الشیعه. 29. فتن ابن حماد، ص123. 30. کنزالعمال، ج11، ص189. 31. کمال الدین، ص288. 32. الکافی، ج1، ص396. 33. المحاسن، ص262؛ بحارالانوار، ج52، ص131. 34. ر. ک: الدرالمنثور، ج2، ص227. 35. ر. ک: کمال الدین، ج2، ص654. 36. سورة زمر (39)، آیة 56. 37. سورة حدید (57)، آیة 21. 38. سورة هود (11)، آیة 113. 39. نهج السعاده، ج3، ص421. 40. إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص 35. |
![]()
وضعیت آنگاه اسفبار میشود که بدانیم ساحت مقدس عرفان - که تا به امروز با روحانیت خاصی به راه خود ادامه داده و کشف حقیقت را با حس زیباییشناسانه پیوند داده است -متاسفانه توسط زشتترین و مبتذلترین نوع تفکر یا - بهتر است بگوییم - نوعی خرد گریزی که در حیات بشر وجود داشته، مورد تعرض قرار گرفته است. جریانی که خود انگل مدرنیته است و مدرنیته تساهلطلب هم نتوانسته آن را هضم کند و آن را پس داده است، اینک احساس کرده است که نیهیلیسم فکری خود را میتواند به وادی حیرت عرفانی پیوند زند. مهمترین مشخصه عرفانهای پسامدرن، عدم پایبندی به مفهومی غایی در معرفتشناسی خود است بدینگونه که اساسا در اینگونه عرفانها شاهد سلوکی بر مبنای کسب معرفت نیستیم بلکه بر عکس شاهد نوعی اعمال و حرکات بیمعنا هستیم که سالک میباید با تکرار بیش از حد آنها خود را در حالتی خلسه وار قرار دهد. در واقع عدم وجود تفکر در اینگونه عرفانها یکی از ویژگی هایی است که آن را به پستمدرنیسم گره میزند؛ به یک معنا عنصر خردگریزی در آن مستتر است و از این منظر، به طور مشخص، راه خود را از عرفان اسلامی جدا میکند.
معرفت صوفیه، معرفت ذوقی است و آنکه با چشم ذوق در اشیا و احوال عالم نظر میکند، ملاک قبولش تسلیم قلب است نه تصدیق عقل و کشف و شهود و الهام و اشراق نزد وی بیشتر مقبول است تا برهان و قیاس و استدلال و استقرا. صوفی در پیچ و خم کوچههای تنگ و باریک عقل و استدلال گم و حیران نمیشود. حصول این ملکه ذوق البته محتاج ریاضت و سلوک است و بیطی آن مرحله، دل را قابلیت مشاهده انوار دست نمیدهد. یقینی که از این طریق بهدست میآید، به مراتب قطعیتر و جازمتر از یقینی است که از علم اهل قال حاصل میشود. از این رو صوفی خدا را اثبات نمیکند؛ آن را احساس میکند. (1) در شناخت عرفانی، مرز میان سوژه و ابژه در هم میریزد و اساسا رسیدن به شناخت در گرو رسیدن به مقامی است که در لسان عرفا به مقام «جمع» یا «محو» معروف است. در معرفتشناسی شهودی، اساسا نمیتوان تفکیکی میان سوژه و ابژه قائل شد. فاعل شناسا نمیتواند خود را به مثابه امری شناساگر به موضوع شناسایی تحمیل کند و آن را مورد شناخت قرار دهد. در واقع فاصله میان سوژه و ابژه در معرفتشناسی شهودی از میان میرود و شناخت در گرو پیوند ایندو است. از طرفی انسان در مقام فاعل شناسای نهایی نیست بلکه در مرتبهای بالاتر از وی، عقلی وجود دارد که منبع افاضه فیض به او است. نابراین اگر شناختی نیز صورت میگیرد به واسطه همین منبع است. معنای عقل فعال در میان حکمای مسلمان نیز به همین معنی است. عقل فعال به دلیل اینکه از منبع اصلی معرفت منفصل نیست، میتواند به معرفت حقیقی برسد و بدین ترتیب در صورت نبودن چنین اتصالی، از سوژگی خارج شده و دچار آگاهی کاذبی خواهد شد که صوفیه آن را در قالب مفهوم «حجاب» شرح میدهند. عارف در حالت اتحاد با خداوند به عنوان مرکز معرفت، به حالت هوشیارانهای میرسد که نقطه اوج معرفت است. در واقع آنچه «فنا» نامیده میشود، به عبارتی یک مرحله از شناخت نیز هست. بنابراین ما، به ازای هر یک از مراحل مختلف در این رویکرد، دارای مراتب مختلف شناخت نیز هستیم. در همین جاست که شناخت در معرفتشناسی شهودی دارای مراتب مختلفی خواهد بود. ذکر این نکته نیز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است که وجود مراتب مختلف معرفت در معرفتشناسی شهودی - با عنایت به این نکته که تمامی آنها از اعتبار برخوردارند - دلیل بر تکثر صور شناختی نخواهد بود زیرا مراتب گوناگون معرفت -همگی - مراتبی از یک سیر صعودی واحدند که از مراحل پایین شناخت به مراحل بالای آن میرسند و چنین صعودی در ادبیات عرفانی ما، دقیقا با مسئله حالات و مقامات و نیز قوس صعودی و قوس نزولی مرتبط است. «قوسین» در آیه معروف «فَکانَ قابَ قُوسَیْنِ اَو اَدْنی...» به معنای فاصله 2کمان بوده و در توصیف فاصله پیامبر(ص) با جایگاه الهی در شب معراج به کار رفته است. گفتهاند که «قابَ» اشاره به دایره وجوب و امکان و «قوسین» اشاره به این دو دایره است. چون سالک قدم از مقام هستی بیرون نهد و فانی شود، در وجود حق منطوی میشود و دایره امکان، به دایره وجود قرب یافته و وجوب و امکان یکی میشود. (2) به زعم عرفا و بهویژه قائلان به حکمت نوریه، در معرفت شهودی آدمی میباید شعاع نوری را طی کند و به مرکز وجود برسد؛ زیرا تمامی شعاعهای نور متصل به یک مرکزند. شکلگیری تکثر، متعلق به مراتب اولیه شناخت (یقین اولیه) است اما در نهایت راه، به وحدت در شناخت میرسیم. در واقع تکثر صور شناختی در معرفتشناسی شهودی، امری است که در عین اعتبار شناختهای متفاوت، نسبیتی را بر آن تحمیل نمیکند. بنابراین حتی در مورد شناخت عینیترین امور در معرفتشناسی شهودی نیز میتوان از راههای غیر متعارف شناخت سخن به میان آورد. به جرات میتوان ادعا کرد که به اعتقاد بسیاری از افرادی که به شناخت شهودی رسیدهاند، حتی بدیهیترین قوانین علوم دقیقه نیز تابعیت خود را از قوانین عام و جهانشمول از دست میدهند و تابع منطق دیگری خواهند بود. بنابراین اگر مقدمه علم حصولی منطق باشد، مقدمه علم حضوری را میتوان تهذیب و تزکیه نفس دانست. سهروردی هم بعد از اولویت قائلشدن برای کشف حضوری در مقابل منطق، رسیدن به قله معرفت را تنها مختص کسانی میداند که از تابش انوار ملکوت برخوردار شده باشند.(3) محیالدین ابن عربی در باب کیفیت علمی که از عالم غیب بر دل مومن میتابد، میآورد: «با نزول تجلیات بر قلب انسان، پردههای غیب از پیش چشم به کناری میرود و سالک، عالم غیب و ملکوت را همچون عالم شهادت، ظاهر و بارز مییابد و حتی عالم ظاهر را رنگی دیگر میبخشد و جلوههای تازه تری از آن را مینمایاند».(4) تکثری که عارفان بدان قائلند ( از جمله در اندیشههای عزیزالدین نسفی نیز چنین است) مربوط به مراحل اولیه شناخت است و در نهایت، معرفتشناسی عرفا گونهای از وحدت را در هستی تجربه میکند. اساسا وقتی که معرفت، خصلتی سلسلهمراتبی مییابد، هر مرتبه از شناخت نمیتواند مدعی فهم نهایی باشد و بنابراین در هر مرحله، سالک میداند که تجربهای فراتر از این عالم خواهد داشت که با این مرحله و مرحله قبل متفاوت خواهد بود. ادراکات هر شخص در معرفتشناسی عرفانی، بسته به مقام و مرتبتی که وی در آن است، متفاوت خواهد بود؛ بنابراین عارفانی که به مرحله آگاهی از این تکثر در عین وحدت (تکثر در اینکه هر جزء عالم به گونهای خدای خود را میخواند و وحدت در اینکه بههرحال همگی تعظیم خدای کنند) رسیدهاند، همواره نوعی از تساهل را در شناختشناسی خود قائل بودهاند. با این حال، اگر تعمق صورت گیرد، چنین نسبیتی تنها محدود به مراحل اولیه سلوک است و سالک بعد از رسیدن به مقام اتحاد به شناختی مطلق دست مییابد. بنابراین باید گفت اینکه در برخی پژوهشها، از عرفان اسلامی، پلورالیسم غربی و نسبیتگرایی استنباط شده است، بسیار سطحی نگرانه به نظر میرسد.(5) آنچه در عرفان اسلامی باعث عدم صحت این رأی است، پایبندی و تقیدی است که بههرحال این سنت به شریعت دارد. در بالا گفتیم که عرفان اسلامی به دیده تساهل به عالم نگاه میکند؛ از طرفی چون همگی مظهر جمال اویند و از طرف دیگر، رعایت تساهل در شناخت بدین سبب است که شناخت مبتنی بر معرفت الله است و هیچ کس نمیتواند خدای را چنان که در ذات هست بشناسد.
با این حال یکی از مهمترین عوامل شکلگیری عرفانهای جدید یا پسامدرن، رهایی شهروندان دربند دوران مدرن، از چنگال زندگی سرمایهداری است. «ماهاریشی ماهش» - که در غرب مهمترین داعیهدار عرفان مدرن به شمار میرود - با ترکیب گزینشی آموزههای بودیسم و هندوئیسم، توانسته آیینی به نام مدیتیشن متعالی(Transcendental Meditation) ایجاد کند. به زعم «ماهش»، انسان معاصر میتواند با مدیتیشن متعالی به آرامشی عمیق دست یابد. (6) مدیتیشن متعالی (TM) خود را از هرگونه ارتباط با ماورای طبیعت فارغ کرده است و میکوشد با ارائه کلمات سانسکریت به شهروندان غربی به عنوان «مانترا » و اخذ مبالغ هنگفت از آنها، آلام آنها را تسکین دهد. نکته بسیار عجیب آنجاست که مربیان این روش معتقدند انتخاب «مانترا» آنگاه مؤثر خواهد بود که بدون توجه به معنای درونی و عمیق آن انتخاب شده باشد(7)؛ زیرا توجه به معنای درونی مانترا باعث غفلت از روند خلسهکردن خود خواهد شد! بنابراین یکی از نتایج صریح عرفانهای پسامدرن، نیهیلیسم فکری و پوچگرایی معرفتشناختی است؛ زیرا عملا خود را از هر گونه معنا میرهاند و اعتقاد به معنای باطنی امور را بیهوده در نظر میآورد؛ نکتهای که شدیدا مورد توجه عرفان اسلامی است. با این حال به نظر میرسد که مدیتیشن متعالی اگر چه میکوشد در مقابل مدرنیته، داعیهدار سنخی از تفکر پسامدرن باشد اما بهواقع میان مدرنیسم و پسامدرنیسم سرگردان است؛ زیرا به لحاظ متدولوژیک از روشهای مدرن سود میجوید و اساس خود را بر خودبنیادی خرد جزئی بشری قرار داده است؛ یعنی مفهومی که مدرنیته، علم آن را به دوش میکشید. عرفان پسامدرن مدعی نیست که سالکان این روش میتوانند معرفتی نسبت به اعمالی که انجام میدهند به دست بیاورند و از این منظر، تفاوتی با چاپلین «عصر جدید» ندارند؛ زیرا آنها در حال انجام دادن کاری هستند که آنها را از حالت عادی خارج میکند و به یک مفعول تبدیلشان میکند. در واقع دستیابی به آرامش (Relaxation) برای شهروند غربی نه بر مبنای نوعی معرفتشناسی معنوی واقعی بلکه همچون افیونی است که به تسکین درد آنها میپردازد و نه درمان آن. به یک معنا مدیتیشن متعالی نوعی اعتیاد پسامدرن بیش نیست. آدمی برای بهتر زیستن باید مفاهیم بیمعنای معاد و زندگی در جهان دیگر را فراموش کند زیرا پس از مرگ، تنها چیزی که به حیات آدمی ادامه میدهد، تناسخ در چرخه «سمسارا»ست. آدمی پس از مرگ خود، در قالب بدنی دیگر به دنیا میآید و این چرخه همچنان ادامه پیدا میکند. اعمالی که انسان در طول حیات خود انجام میدهد، کیفیت زندگی او را در حیات بعدیاش مشخص میکند.(8) عرفانهای پسامدرن نوعی طغیان علیه آسمانند و معتقدند بدون هیچگونه شریعت و آیین الهیای میتوان به آرامش رسید. در واقع در دیدگاه ماتریالیستی اینان، دین تنها از وجه آرامش بخشی آن مورد توجه است؛ زیرا هرچه هست در همین جهان خلاصه میشود و خدا، دوزخ، بهشت و جهان دیگر توهمات ذهن بشریاند. با این حال، انسان مدرن با جدایی از ادیان سنتی خود، آرامش خود را نیز از دست داده است و بنابراین باید گونهای از آیین بشری را به جای آن بنشاند. آدمی از آنجا که امید خود را به حیات آن جهانیاش از دست داده است، باید نهایت لذت و آرامش را در این جهان کسب کند. چنین دیدگاهی که با سیل افکار مدرن در غرب آغاز شده بود، تنها یک نتیجه به ارمغان آورد؛ رهایی از هرگونه تقید و در نتیجه زوال اخلاقی جامعه. با این حال انسان مدرن غربی هرگز نتوانست نیاز خود را به معنویت نادیده انگارد. عرفانهای پسامدرن که از لقاح مصنوعی مکاتب آسیای شرقی و تفکرات نسبیگرای متأخر ایجاد شدهاند، در پی این بودند که آدمی را از نتایج منفی مدرنیته برهانند؛ نتایجی که برای انسان مدرن، یأس و نا امیدی به همراه داشت. با وجود اینکه مدرنیته خدا را کنار زده دنیای غربی در صدد برآمد تا دین نوینی را تاسیس کند؛ دینی که از آسمان بریده است و تنها باید بتواند سعادت را روی زمین به ارمغان بیاورد. چشمهای مردمان غربی دیگر روی به سوی آسمان ندارد ولی آنها همچنان در احساسی نوستالژیک در جستوجوی امر معنوی هستند؛ معنویتی که در غرب، افرادی چون ماهاریشی ماهش آن را به وجود آوردند؛ معنویتی فاقد شریعت و پیامبر و از همه مهمتر معنویتی فاقد خداوند. اما از طرف دیگر، تفکر هندویی یک بعد دیگر دارد و آن اینکه این جهان چیزی جز رنج (دوکه) نیست و بنابراین آدمی باید در جستوجوی رهایی باشد.بنابراین آدمی باید به دنبال چه رهاییای باشد؟ اگر تمام زندگی بشری در نهایت جز رنج چیزی نخواهد بود و انتهای زندگی این جهانی نیز به نابودی و پوچی منتهی خواهد شد، پس دیگر چگونه میتوان شاد بود و احساس آرامش کرد؟ وحشتی که انسان غربی امروزه دچار آن است، ترس از نابودی و فنا شدن بعد از مرگ است؛ ترس از بیوجودی و اینکه عالم وجود یکسره چرخهای بیمعنا و بیفایده است؛ یک «سمسارا» ی پوچ و بیمعنی که مرتب تکرار میشود و هرگز از خود فراتر نمیرود؛ به یک معنا، یک دنیای سیاه کافکایی.
انسان غربی در عرفانهای پسامدرن نیز نمیتواند سرگشتگی خود را درمان کند. این تفکرات جدید، تنها اضطراب انسان مدرن را بیشتر میکنند زیرا حتی اگر کوچکترین امیدی هم برای او باقی مانده باشد، آن را از او میگیرند، خدای او را میکشند و او را در بیابان تنهایی رها میکنند. از طرفی به نظر میرسد بودیسم و افکار منشعب از آن، با اینکه اعمال انسانها را در سرنوشتی که در زندگی بعدی خواهند داشت مؤثر میدانند اما در درون خودشان حاوی نوعی تناقضند؛ زیرا آدمی در این ایدهها، در یک جبر دائمی قرار دارد و وارث اعمالی است که روح وی در بدن فرد قبلی انجام داده است. در نتیجه عرفانهای پسامدرن، نحلههایی تهی از معنا هستند که وجود آنها در یک جامعه، به معنای آفت معرفتی آن جامعه است؛ آفتی که آدمی را نسبت به همه چیز منفعل میکند و به او میقبولاند که در نهایت نابود خواهد شد. بنابراین «امر اخلاقی» اساسا معنی نخواهد داشت زیرا امر اخلاقی به مثابه مفهومی باطنی و معناگرا، در دنیایی که فاقد هرگونه معنا و انتهاست و فرجامی جز نابودی ندارد، امری بیهوده است. در واقع چنین سنخی از تفکر تنها در جایی مجال بروز دارد که نوعی نسبیت بر فضای فکری آن حاکم باشد. این ضربالمثل انگلیسیها که «اگر دیدی کسی در حال تعرض به توست و تو چارهای نداری، از آن ...»، در واقع ریشه در همان نسبیت اخلاقی و بیمعنا بودن دنیای انسان مدرن دارد. ابتذال عرفانهای متأخر، متاسفانه به بزرگترین مهد عرفان بشری یعنی فرهنگ ایرانی نیز سرایت کرده است. مشاهده جوانانی که با شرکت در کلاسهای یوگا و مدیتیشن سعی دارند با تکرار کلماتی بیمعنی ـ کلماتی که دست کم آنها معنای آن را نمیدانند - به آرامش درونی دست یابند، رنجآور است. در اینجا آدمی مهجوریت مولانا، عطار، حلاج، شبلی و شیخ اشراق را ملموستر میبیند. شاید بتوان جوان غربی را که از آگوستین بریده است و زندگی مدرن هم آرامش او را سلب کرده است، درک کرد اما چگونه میتوان شاهد بود که جوان ایرانی با تمدنی که سرشار از متعالیترین عرفانها و معنویت اشراقی است، بر سر کلاسهای مدیتیشن بنشیند؟! چگونه میتوان شاهد بود که رساله «عقل سرخ»، «آواز پر جبرئیل»، «صفیر سیمرغ» و «فی حقیقهالعشق» سهروردی را کنار بگذارند و دنبال مباحث بیخردانه ماهاریشی ماهش بروند؟ نویسنده: مهدی فدایی مهربانی پینوشتها: 1 - زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 100. 2 - رک: سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران : انتشارات طهوری، چاپ هفتم، 1383، ص633 و روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، ص118. 3 - ابراهیمی دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 464. 4 - ابن عربی، فتوحات مکیه، ج 1، انتشارات مولی، ص 166. 5 - رک : مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، تهران : انتشارات طرح نو، 1378، ص54 و افراسیاب پور، علی اکبر، زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، تهران: انتشارات طهوری، 1380، ص 281. 6 - هارولد اچ بلوفیلد، تی ام، دانش هوشیاری خلاق، ترجمه فرخ سیف بهزاد، تهران: نشر خاتون،1376 ، ص 48. 7- http://www.porsojoo.com/fa/node/3522 8 - کدارناث تیواری، دینشناسی تطبیقی، ترجمه مرضیه شنکایی، تهران : انتشارات سمت، 1381، ص 85. همچنین بنگرید به: http://bashgah.net/pages-1774.html و نیز بنگرید به: عبدالعظیم رضایی، تاریخ ادیان در جهان، ج 2، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1380، ص 280. منبع: خردنامه همشهری |
![]() ترانة انتظار ابر هزار تا بارون، ریخته به جونم امشب هیچی نگو که تنها، میخوام بخونم امشب بارون گرفته، جز من، هیچکی تو کوچهها نیس بارون گرفته، اما، درد منو دوا نیست آهای، آهای ستاره! درد منو دوا کن دلم را بشکن امشب، قفل دلم رو وا کن اون که باید میاومد، دلش به اومدن نیس هیچ کسی هم به جز اون، چشم و چراغ من نیس جمعه تا جمعه چشمم، مونده به در به یادش دلم سیاهه هیچ کی، نمیرسه به دادش بارون! ببار که امشب، خُشکه دل سیاهم بهار من کجایی؟ بیا که چش به راهم علیرضا قزوه آخرین مرد میرسد ناگاه گفته بودند تو نمیآیی، شک نکردم خودت قضاوت کن حقّ من را که سالها اینجا، منتظر بودهام رعایت کن گفته بودند بین یارانت، جای یک دختر دهاتی نیست باشد آقا فقط همین یک بار، چند لحظه قبول زحمت کن دل من شور میزند آخر، که مبادا دل شما تنگ است درد دل هم نمیکنی با من، لطف کن لااقل نصیحت کن من همیشه به یادتان هستم، پای شالی، کنار گندمزار اگر از این طرف گذر کردی، با درختان باغ صحبت کن پدرم گفته بود بعد از من، تو نگهبان باغها هستی باید این سیبها به او برسند، منتظر باش و خوب دقت کن در بهاری که میرسد از راه، آخرین مرد میرسد ناگاه دخترم منتظر بمان اینجا، جای من با امام بیعت کن نغمه مستشار نظامی ای چشم تو پناه تمام اشارهها هر شب نشستهام لب بام نظارهها شاید بیابمت وسط این ستارهها هر روز بر دهان جهان تازه میشوی تکرار میشود نفسات بر منارهها ای ساحل غریب! کجایی که سالهاست رؤیای من رها شده بر تخته پارهها در جست و جوی قُلّة تو، زیر پای من چون پنج تخته سنگ حقیرند قارهها محراب خم شده است به تعظیم چشم تو ای چشم تو پناه تمام اشارهها عطر تو را گذاشتهام بر دریچهها نام تو را نگاشتهام بر جدارهها با چاهها نشد که شبی درد دل کنم باید گذشتن از سر این خون نگارهها شکی نداشتم که برازندة تو نیست پیراهنی که دوختم از استعارهها تن کندهام مگر که مرا جاودان کن با این غزل، برای تمام هزارهها ابراهیم قبله آرباطان ماهنامه موعود شماره 87 |
![]() سهراب مُرد، رستمِ بیچاره سکته کرد آیا شما همیشه چنین زود می رسی؟! بعداز سه بار جنگ جهانی و قتل عام در بدترین زمانه ی موجود می رسی!! اخبار گفت: منتظر مقدم توائیم او در ادامه اش که نیفزود می رسی این فرش از جوانی خود بود منتظر وقتی که مُـرد قالی و٬ فرسود می رسی! تا بود ناز کردی و پیشش نیامدی حالا که شاعرت شده نابود٬ می رسی آقا! جسارتاً به شما عرض میکنم: باور نمی کنم که شما زود می رسی
زمین دامنم از ابر دیده مرطوب است بیا که حاصل این کشتزار مرغوب است مرا خلاص کن از سالهای غیبت خود مگر تحمل من مثل صبر ایوب است اگر چه روی سیاهم به کار می آیم برای طیّ زمستان ، زغال هم خوب است اگر دروغ بگویم غذای گرگ شوم مقام پیرهنت چشمهای یعقوب است عصای معجزه ها مار می شود با تو کسی که بی تو نخشکد شقی تر از چوب است همیشه ابر ز خورشید رنگ می گیرد به هر کجا بروی این صحیفه زرکوب است رضا جعفری |